سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنهاترین تنها

عکس های   عاشقانه  -  www.98ax.com

   کودک نجوا کرد : خدایا با من صحبت کن و یک چکاوک در چمنزار آواز خواند ولی کودک نشید.


   پس کودک فریاد زد‌: خدایا با من صحبت کن! و آذرخش در آسمان غرید ولی کودک متوجه نشد.


   کودک فریاد زد: خدایا یک معجزه به مننشان بده و یک زندگی متلولد شد ولی کودک نفهمید.


کودک در ناامیدی گریه کرد و گفت: خدایا مرا لمس کن و بگذار تو را بشناسم، پس خدا نزد کودک آمد و او را لمس کرد ولی کودک بالهای پروانه را شکست و در حالی که خدا درک نکرده بود از آن جا دور شد.

ارسال شده در توسط وحیدعدالت